۲۰ هزار زن سرپرست خانوار خراسانی زیرپوشش بهزیستی لزوم شناسایی و معرفی زنان مستعد برای دریافت تسهیلات از صندوق کارآفرینی روایت دردناک «رضوانه دباغ» از شکنجه شدن خود و مادرش در زندان ساواک آیا تدلیس در نکاح یکی از موارد فسخ نکاح است؟ ویدئو| مادرانه| روایتی از دلتنگی مادران شهدا|شهید محسن ضمیری هوشمند روایت زندگی مادر شهید و رئیس تنها دایرةالمعارف تشیع ایران در کتاب «فهیمه» اهمیت دادن به وظایف مادری توسط بانو ملکه جهان قاجار از اجرای رسم ماه رمضان توسط دختران تا تهیه غذاهای محلی برای افطار در آذربایجان غربی بهبود رابطه بین مادر و کودک از طریق تجربه تولد مثبت توسط مادر مشوق‌های مدیریت شهری مشهد برای «تحکیم و تعالی خانواده» چگونگی آموزش فلسفه روزه‌گرفتن به کودک بررسی ابعاد مختلف منشور حقوق زن و خانواده در اسلام زنان، محور اصلی ترویج فرهنگ قرآنی در خانواده خانواده‌محوربودن صنایع‌‌دستی به اثبات رسیده است توصیه‌هایی برای افزایش تاب‌آوری زنان در برابر چالش‌های زندگی تیم ملی بسکتبال سه نفره زنان ایران در رقابت‌های کاپ‌آسیا شرکت می‌کند
سرخط خبرها
حرم نوشت‌های یک خادمه | خدمتی با جان و دل

حرم نوشت‌های یک خادمه | خدمتی با جان و دل

  • کد خبر: ۲۰۵۵۲۴
  • ۲۰ دی ۱۴۰۲ - ۱۹:۵۳
خانم! خوش بحالتان که اینجایید! سر چرخاندم سمتش و از او تشکر کردم. یک جمله تکراری را شنیدم که اصلا برایم عادی نبود. هر بار زائری با حسرت این جمله را می‌گفت دلم می‌لرزید و آسمان چشمانم بارانی می‌شد.
مریم دهقان
خبرنگار مریم دهقان

به گزارش شهرآرانیوز، چایخانه که باشیم فرصت سر خاراندن هم نداریم مخصوصا اگر چایخانه کوثر باشد. یا باید حواسم به نظم صف‌ها باشد که هم شلوغ نشود و هم حق زائر‌ها رعایت شود تا بخاطر چند دقیقه در صف ایستادن دلخوری پیش نیاید.

هرچند بخاطر اینکه صفای دل‌ها ناخوداگاه اینجا بیشتر می‌شود ندیده‌ام بخاطر جا زدن چند نفر در صف کسی ناراحت شود. یکی از ما اول صف می‌ایستد و یکی از هم خدمتی‌ها هم انتهای صف. این بار من آخر صف بودم و باید زائر‌ها را هدایت می‌کردم به فضای بازی که کنار چایخانه کوثر قرار دارد.

خانمی حدودا ۳۵ و ۳۶ ساله استکان چای را دستش گرفته بود و به من نگاه می‌کرد. یکی دو باری نگاهمان به هم گره خورد، ولی من بخاطر شلوغی چایخانه چندان توجهی به آن نکردم.

خانم! خوش بحالتان که اینجایید! سر چرخاندم سمتش و از او تشکر کردم. یک جمله تکراری را شنیدم که اصلا برایم عادی نبود. هر بار زائری با حسرت این جمله را می‌گفت دلم می‌لرزید و آسمان چشمانم بارانی می‌شد. انگار هنوز حرف برای گفتن داشت. حرفش را کمی مزه مزه کرد. ببخشید... یک سوال می‌توانم از شما بپرسم. بله حتما.

«خادم‌هایی که اینجا کار می‌کنند حقوق می‌گیرند؟» بدون هیچ مکثی گفتم نه! ما همه اینجا به صورت افتخاری خدمت می‌کنیم. اگر شنیدید عده‌ای اینجا حقوق دارند آن‌ها نیروی آستان قدس رضوی هستند که اینجا کار می‌کنند، مثل خیلی آدم‌های دیگر که در یک اداره یا ارگانی کار می‌کنند و دستمزد دریافت می‌کنند.

توضیحاتم برایش به قدری واضح بود که اقناع را از چشمانش خواندم. او هم از پاسخ مبسوطی که به او دادم تشکر کرد و التماس دعایی گفت و خداحافظی کرد. هنوز قدمی بر نداشته بود که در ادامه گفتم: «البته ما که اینجا هستیم به این خدمت افتخار می‌کنیم و با جان و دل وقت می‌گذاریم. این چند ساعت خدمت در طول هفته کمترین کاری است که می‌توانم انجام بدهم.»

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.