روایت هایی مستندگونه از اهدای طلا توسط زنان به محور مقاومت در کتاب «جان و دل» صدور پیام دبیر مجمع جهانی حضرت علی اصغر (ع) خطاب به بانوان و مادران ایرانی| امروز پیام نذر‌های مادران ایران به جهانیان رسیده است مهم‌ترین مأموریت زن تراز انقلاب اسلامی چیست؟ نقش مهم وراثت در چندقلوزایی اشک عشق پای دوخت ۱۳هزار لباس برای مراسم جهانی شیرخوارگان حضرت علی‌اصغر(ع) در حرم مطهر رضوی پیمان عاشقانه زوج‌های مشهدی در دل روز‌های جنگ تربیت بانوان کنشگر بین‌المللی، اولویت مهمی برای دوران پساجنگ تحمیلی رژیم صهیونیستی به ایران مشهدی‌ها الگویی از مقاومت، امید و عشق به زندگی در سایه جنگ شهادت یاسمین باکوئی در حملات رژیم صهیونیستی، داغی بر دل دانشگاه شریف شهدای پزشک زن ایرانی در حمله رژیم صهیونیستی را بشناسیم؟ توصیه‌های یک روانشناس برای پر کردن اوقات فراغت کودکان با رویکردی هوشمندانه خانواده‌های شهدا «خاکریز دوم» در برابر دشمنان هستند ۱.۸ میلیون بانوی در  سن باروری، مخاطب طرح ملی آمایش امید در  مشهد درباره عوارض سزارین‌های تقویمی| تنها ۲ تا ۳ درصد سزارین‌ها به درخواست مادر است خرده‌روایت‌هایی از زبان ۴۰ زن و همسر بازمانده از فاجعه انفجار هم‌زمان ۴ هزار پیجر در لبنان در کتاب «دشواری مبارک» سهم خراسان جنوبی از تسهیلات فرزندآوری تنها ۰.۴۵ درصد است زنان، کنترل‌گران عاطفی جامعه در بحبوحه جنگ مادر، روح خانه ایرانی و زیرساخت آن است
سرخط خبرها
حرم نوشت‌های یک خادمه | خدمتی با جان و دل

حرم نوشت‌های یک خادمه | خدمتی با جان و دل

  • کد خبر: ۲۰۵۵۲۴
  • ۲۰ دی ۱۴۰۲ - ۱۹:۵۳
خانم! خوش بحالتان که اینجایید! سر چرخاندم سمتش و از او تشکر کردم. یک جمله تکراری را شنیدم که اصلا برایم عادی نبود. هر بار زائری با حسرت این جمله را می‌گفت دلم می‌لرزید و آسمان چشمانم بارانی می‌شد.
مریم دهقان
خبرنگار مریم دهقان

به گزارش شهرآرانیوز، چایخانه که باشیم فرصت سر خاراندن هم نداریم مخصوصا اگر چایخانه کوثر باشد. یا باید حواسم به نظم صف‌ها باشد که هم شلوغ نشود و هم حق زائر‌ها رعایت شود تا بخاطر چند دقیقه در صف ایستادن دلخوری پیش نیاید.

هرچند بخاطر اینکه صفای دل‌ها ناخوداگاه اینجا بیشتر می‌شود ندیده‌ام بخاطر جا زدن چند نفر در صف کسی ناراحت شود. یکی از ما اول صف می‌ایستد و یکی از هم خدمتی‌ها هم انتهای صف. این بار من آخر صف بودم و باید زائر‌ها را هدایت می‌کردم به فضای بازی که کنار چایخانه کوثر قرار دارد.

خانمی حدودا ۳۵ و ۳۶ ساله استکان چای را دستش گرفته بود و به من نگاه می‌کرد. یکی دو باری نگاهمان به هم گره خورد، ولی من بخاطر شلوغی چایخانه چندان توجهی به آن نکردم.

خانم! خوش بحالتان که اینجایید! سر چرخاندم سمتش و از او تشکر کردم. یک جمله تکراری را شنیدم که اصلا برایم عادی نبود. هر بار زائری با حسرت این جمله را می‌گفت دلم می‌لرزید و آسمان چشمانم بارانی می‌شد. انگار هنوز حرف برای گفتن داشت. حرفش را کمی مزه مزه کرد. ببخشید... یک سوال می‌توانم از شما بپرسم. بله حتما.

«خادم‌هایی که اینجا کار می‌کنند حقوق می‌گیرند؟» بدون هیچ مکثی گفتم نه! ما همه اینجا به صورت افتخاری خدمت می‌کنیم. اگر شنیدید عده‌ای اینجا حقوق دارند آن‌ها نیروی آستان قدس رضوی هستند که اینجا کار می‌کنند، مثل خیلی آدم‌های دیگر که در یک اداره یا ارگانی کار می‌کنند و دستمزد دریافت می‌کنند.

توضیحاتم برایش به قدری واضح بود که اقناع را از چشمانش خواندم. او هم از پاسخ مبسوطی که به او دادم تشکر کرد و التماس دعایی گفت و خداحافظی کرد. هنوز قدمی بر نداشته بود که در ادامه گفتم: «البته ما که اینجا هستیم به این خدمت افتخار می‌کنیم و با جان و دل وقت می‌گذاریم. این چند ساعت خدمت در طول هفته کمترین کاری است که می‌توانم انجام بدهم.»

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.